بیپولی و بیهویتی دوره رزیدنتی را به امید روزهای بهتری که تصور میکردیم در پیش است، دوام آوردیم؛
بیپولی و بیهویتی دوره طرح را به چه امیدی سر کنیم؟!
در سال اول طرح که خبری از کارانه نیست، به سرم زد مبلغی وام بگیرم تا کمی دست و پایم را جمع کنم و دستم را که تا مفصل آکرومیوکلاویکولار در جیب پدرم است، حداقل تا سرحد زائده اولهکرانون بیرون بیاورم.
ابتدا رفتم سراغ وام نظام پزشکی:
بعد از چند ماه سپردهگذاری، با مسدودشدن درصدی از سپرده، میتوانید وامی بگیرید که حداکثر طی ۱۸ماه باز پس بدهید
من اگر چنین سپرده و چنین توان بازپرداختی داشتم، چه نیازی به این وام داشتم
حیفِ حق عضویت سالانهای که پرداخت میکنم
تسهیلات بانکها را بررسی کردم:
شرط ارائه تسهیلات،
یا سپردهگذاری پرمایه چندماهه بود، یا مسدودی و کارمزد و سود چشمیگیری که هر دو از توان من خارج بود.
در اوج ناامیدی، بیلبوردهای تسهیلات پزشکان در انواع بانکهای دولتی و خصوصی نظرم را جلب کرد، از این حس قدرشناسی بانکها اشک در چشمانم حلقه زد
در بازه زمانی کوتاهی با همه بانکها تماس گرفتم و به چند شعبه هم حضوری مراجعه کردم.
عمده وامها، به خرید مطب یا تجهیزات آن اختصاص داشت.
در چارچوب قانون، من سهمی از این وامها نداشتم؛ تنها راه برخورداری از وام، ارائه فاکتور صوری بود. هرچند پرسنل بانک کاملا اورینت بودند و با چشمک و اشاره میگفتند مشکلی ندارد، دلم راضی نشد.
در این میان، یکی دو بانک هم بودند که بدون نیاز به فاکتور و مطب و... به پزشک/کادر درمان وام میدادند.
اما نقطه مشترک همه این وامها، قصه پرغصه فراهمکردن چند ضامن برای هر وام بود، که علاوهبر تأکید بر فیش حقوقی عالی، بعضی شرطِ کارمند رسمیِ دولت بودنِ ضامن را هم اضافه کرده بودند...
البته یکی دو بانک هم ضامن پزشک را میپذیرفتند، اما به شرط حقوق عالی و قرارداد رسمی و... .
از آنجایی که همدورهایهایم از خودم آس و پاسترند، این گزینه هم کمکی به من نمیکرد.
در چنین شب تاریک و یأسآوری، کارگزینی بیمارستان کورسوی امیدی در دلم روشن کرد: بیمارستان با بانک مشخصی برای ارائه تسهیلات به کارکنان، قرارداد بسته و با ارائه معرفینامه به بانک، نقش یکی از ضامنها را برعهده میگیرد. دستافشان و پایکوبان به امور رفاهی رفتم که گفت: تسهیلات برای کارکنان رسمی بیمارستان است نه طرحی ضریب کا
البته خودم را از تک و تا نینداختم، همانطور دستافشان و پایکوبان تشکر کردم و برگشتم که اگر پول ندارم حداقل کلاس کار را حفظ کرده باشم. بالأخره ما در قبال پزشکان بالانشین هم مسئولیم، نباید وجهه شغلیشان را مخدوش و مکدر کنیم
البته خوب شد همانجا جوابم کردند و پیشتر نرفتم! چون نهایتا فهمیدم اصلا با این فیش حقوقی که من داشتم، هیچ بانکی بیشتر از مبلغی ناچیز، به من وام پرداخت نمیکرد!
آنچه در این چند ماه در پیگیری تسهیلات نظام پزشکی و بانکها برای پزشکان، دستگیرم شد:
۱. هدف اصلی این وامها، تقویت مالی نظام پزشکی و بانکها توسط پزشکان است نه ارائه تسهیلات برای قدردانی از پزشکان! بنابراین شرایط سختگیرانهای دارد که پزشک جوان بیپولی مثل من سهمی از آن ندارد.
۲. نه تنها رزیدنت بیپول و بیهویت و محروم از قوانین حمایتی و مزایاست؛ پزشک متخصص طرحی نیز موجودی بیهویت است که نه از مزایای حقوقی و بیمه و مرخصی استعلاجی و زایمان سهمی دارد، نه از تسهیلات درون و بیرون سازمان نظام پزشکی...
۳. طی این پیگیریها، به طور تصادفی با دو منتقد (بخوانید تخریبگر) جامعه پزشکی مواجه شدم که فقط قیمت ماشینشان از کل دریافتی کمکهزینه و حقوق رزیدنتی و طرحم تا به امروز، بیشتر بود!
من همچنان محتاج وام ناچیزی از بانک هستم و نمیدانم آنها در نقد و تخریبشان دقیقا از کدام پزشکان حرف میزنند.
۴. آقای وزارت و نظام پزشکی، کارت نظام پزشکی و مدرک دانشنامه ارزانی خودتان، حداقل هویتم را به من برگردانید که اگر پزشکم، چرا نه شما مرا به رسمیت میشناسید نه دیگران.
۵. آقای وزارت و نظام پزشکی، همسر و فرزند ما فتوسنتز نمیکنند! در تأمین خوراک و پوشاک و مسکن برای خانواده خود ناتوانیم! فکری به حال این حقوق دریافتی و کارانههای تأخیری کنید!
انتهای پیام/*